انشا 98

انشا 98,انشا پایه هفتم,انشا پایه هشتم,انشا پایه نهم,انشا پایه دهم,انشا پایه یازدهم,انشا پایه دوازدهم,انشا رایگان

انشا 98

انشا 98,انشا پایه هفتم,انشا پایه هشتم,انشا پایه نهم,انشا پایه دهم,انشا پایه یازدهم,انشا پایه دوازدهم,انشا رایگان

آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انشا پایه نهم با موضوع اتوبوس شلوغ صفحه 58» ثبت شده است

انشا پایه نهم با موضوع اتوبوس شلوغ صفحه 58

رضا احمدی | چهارشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۷، ۰۹:۳۷ ق.ظ

انشا پایه نهم با موضوع اتوبوس شلوغ صفحه 58

انشا در مورد تصویر ذهنی در مورد اتوبوس شلوغ
انشا پایه نهم با موضوع اتوبوس شلوغ انشا پایه نهم در مورد اتوبوس شلوغ انشا پایه نهم صفحه 58 در مورد اتوبوس شلوغ انشا جدید پایه نهم با موضوع اتوبوس شلوغ انشا جدید در مورد اتوبوس شلوغ انشا جدید سال 96 در مورد اتوبوس شلوغ انشا خنده دار در مورد اتوبوس شلوغ انشا در مورد اتوبوس شلوغ انشا طنز جدید در مورد اتوبوس شلوغ انشا طنز در مورد اتوبوس شلوغ انشا طنز در مورد اتوبوس شلوغ صفحه 58 انشا غیر تکراری در مورد اتوبوس شلوغ انشاء با موضوع اتوبوس شلوغ انشاء خنده دار در مورد اتوبوس شلوغ انشاء در مورد اتوبوس شلوغ انشاء درمورد اتوبوس شلوغ انشاء طنز با موضوع اتوبوس شلوغ انشائ جدید جدید در مورد اتوبوس شلوغ تصویر ذهنی در مورد اتوبوس شلوغ کتاب مهارت های نوشتاری پایه نهم صفحه 58


همه جا را سر و صدا دربرگرفته بود. هم همه فضا را آکنده بود. هر کسی حرفی می­زد. زنی میان­سال از دغدغه­ های خرج و مخارج زندگی می­گفت، زنی دیگر درباره بچه­اش سخن می­گفت. مردی از مریضی­اش حرف می­زد و پیرمردی از تنهایی­اش دم می­زد.همگی جویای همدمی در اتوبوس بودند اما من تنها به سخنان­شان گوش فرا می­دادم  تا شاید به این شیوه در زندگی آن­ها زندگی کنم لحظه های زندگی آدمیان مانند کتابی عظیم است که هر ورق آن وسعتی به  پهنای فاصله من با ستارگان دارد.همه جا شلوغ بود. اتوبوس آرام می­رفت و جمعیت زیادی را با خود حمل می­کرد. انگار اتوبوس خسته شده بود. زیرا از صبح جمعیت زیادی را جابه جا کرده بود. من با گوشی­ام بازی می­کردم ، نشسته بودم تا زنی با کودکی بغل به دست سوار شد. دلم برایش سوخت از جایم بلند شدم و او جای من نشست. بسیار از من تشکر کرد و گفت انشالله پیربشی. شاید کامل سخن او را نفهمیدم ولی این را می­دانستم که اتوبوس مکان زیبایی برای یافتن انسان­های پاک و بی­آلایش است. مردان و زنانی که امور روزمره را می­گذرانند. یکی به دکتر می­رود، یکی سرکار و دیگری هم مثل من به مدرسه می­رود. هر روز این مسیر را اتوبوس می­رود. اما هر بار من با اشخاص مختلفی روبه رو می­شوم. انگار زندگی در ظاهرش تکرار را رغم می­زند اما در باطن پهنایی به وسعت دنیا دارد. شاید در ظاهر از سوار شدن اتوبوس خسته شوم از شلوغی و آهستگی­اش. اما از روبه و شدن نزدیک با زندگی مردم، کسانی که بخشی از آن­ها هستم برایم لذّت بخش است. زندگی با مردم و در کنار مردم دوست داشتنی است. لحظه ­ها سپری می­شود انگار همگام با اتوبوس شهر را می­پیمایم حالا به مدرسه رسیدم این یعنی پایان سفر کوتاه من در شهر زیبایم و با اتوبوسی پر از خاطرات کوچک و بزرگ زندگی ام.


منبع : سایت انشا باز - آدرس اصلی این صفحه

  • رضا احمدی